ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سهیلا میگفت مطلقه است و از من میخواست از نظر عاطفی بیشتر هوایش را داشته باشم. او را به عقد موقت خودم درآوردم.
بهطورپنهانی در ارتباط بودیم.
من در یک شرکت دولتی استخدام شدم و مجبور بودم بهخاطر شرایط شغلیام از مشهد بروم.
سهیلا هر دو پایش را توی یک کفش کرده بود و میگفت باید او را همراه خود ببرم.
اصلا شرایطم را درک نمیکرد. من از او خداحافظی کردم و راهی شهر غربت شدم. مدتی گذشت، با دخترعمویم ازدواج کردم.
احساس تنهایی و غربت آزارم میداد و بههمینخاطر بعد از سه ماه، زندگی مشترک خود را آغاز کردم.
سهیلا که میدانست کجا کار میکنم، شماره محل کارم را پیدا کرده بود و دم بهثانیه زنگ میزد.
از ترس آبرویم با او تماس گرفتم، میگفت قصد خودکشی دارد و در نامهای مینویسد که من عامل این بدبختیاش هستم. مزاحمتهای آزاردهندهاش دوباره شروع شد و این اواخر میگفت که ایدز دارد و... .
دچار وحشت شده بودم که مبادا من هم آلوده شده باشم. دیوانهام کرده بود، بالاخره حرفش را زد و حالا ١٠میلیون تومان پول میخواهد تا دست از سرم بردارد. همسرم نیز متوجه شده و... .